جن‌خانه یک‌ساله شد.   2010-02-04 12:52:27

فردا یک‌سالگی این خانه است. آری یک‌سال تمامن از روزی که این سایت را از پسرم بعنوان هدیه تولد( تولد من 22 بهمن است. بی شوخی) گرفتم میگذرد. آن روزها در تب وتاب انتخابات بودیم، یعنی میدانستیم انتخاباتی در پیش‌است و میتوانیم اگر بخواهیم از راه انتخابات در وضع کشور تغییراتی بدهیم. اما هرگز فکرنمیکردیم کار به‌اینجا بکشد که کشید. این نادانی حکومتیان بالاخره کار دست خودشان وراهی برای رهایی به ماداد. آری برای ما شگون داشت این نادانی‌آنها. شهیددادیم، ضربه‌خوردیم، زارزدیم ولی راه بازشد وبرای خیلی‌ها روشن‌شد که ماهییت اینها چیست؟ برای آنهایی که هنوز به‌این جمهوری ایمان‌داشتند نیز خیلی نادیدنیها آشکارشد. آن روزها آرام‌آرام درمورد انتخابات مینوشتند و در تب وتاب ردصلاحیتها بودند. من شروع کردم با بهار و از روزمره‌گیها نوشتن. قرارنبود این خانه سیاسی باشد. با داستان جنها که آنرا فقط تا قسمت سیزدهم توانستم بنویسم ادامه‌دادم. و ناگهان داغ شد خبرهای انتخاباتی که نفس‌ها را در سینه‌ها حبس کرد. با تبلیغات برای انتخابات شوری در دل مردم افتاد ومن نیز یکی از همین مردم بودم. وبها وسایتها پر شد از گزارشات در مورد انتخابات و اظهارنظرها که شرکت کنیم یا نه؟ ناخودآگاه با موج همراه شدیم، همه، همه‌مان. دیگر فرقی نمیکرد چه خانه‌ای داشته‌باشی. نمیتوانستی بی‌تفاوت بمانی. بی‌تفاوتی به‌معنی بی‌وطنی بود. دردلت شور ایران و شور مردم‌جوانمان افتاده‌بود. مگر میشد از عشق نوشت؟ واز عشق به آزادی حرفی نزد؟ مگر میشد افسانه گفت؟ وافسانه‌ی ضحاکیان را بخاطر نیاورد.مگر میشد ایرانی بود واز کنار سیل‌سترگی که در جامعه براه‌افتاده بود بی‌تفاوت ردشد؟
و با تقلب در انتخابات اوج گرفت شور وطن‌پرستی‌مان. نمی‌توانستیم ساکت بمانیم، وساکت نماندیم. هر نوشته هرخبر وهر تحلیل بذری بود که کاشته‌شد دردل خاک‌آزادی. و این دانه‌ها جوانه‌زد واین خاک حاصلخیز برخواهدداد. چنانچه باآبیاری خون سهراب‌ها ونداهای‌مان کنون به‌بر نیز نشسته‌است. پگاه نزدیک است وگاه که به آنروزها مینگرم، باورم نمیشود در این یکسال این‌همه رشدکرده‌باشیم، رها شده باشیم از بندهای اسارت عاطفی‌مان درانتظارناجی‌بودن, راه را گم‌کردن وگاه را ازدست دادن.
در پایان آرزو میکنم در سالروز دوسالگی این خانه ازرهایی بنویسم و آزادگی.

پ.ن. باسپاس دوباره ازهنرمندعاشق شروین‌عزیزم.


پ.ن.کامنتی از دوستی که پس از گذشت حدود یکسال در انتهای پست اولم بتاریخ 17.02.2009 نوشته:

میخ 2010-01-31 21:16:09
خوب .مثلا که چی؟



جودي آبوت  2010-02-06 11:48:31
واي يعني ميشه ؟ يعني ميشه از آزادي بگيم و لبريز بشيم از حضورش ؟!


R.P.  2010-02-08 13:58:01
Noori jan in arezooye hameye mast. payande bashi.R


نام
پیام
Write all letters which are not black!
حروفی که سیاه نوشته نشده در پنجره وارد کنید.

روز نوشتها

یادها

شعرها

از دیگران

من و جنهایم

داستانها

انتخابات